اول یک نکته: به نظرم بحث تولید محتوا و بازاریابی محتوا خیلی خیلی شبیه بحث معلمی و آموزش است و این دو تقریباً یکی هستند. پس میتوان گفت:
تولید محتوا = معلمی و آموزش
به نظرم هر کس در اینترنت مطلبی منتشر میکند نقش یک معلم را دارد یعنی دارد با انتشار آن ذهن یک تا چند میلیون نفر را درگیر میکند.
حال همیشه این سوال در ذهن من بوده که اگر بقال سرکوچه ما، امروز، ماستی که به ما تحویل میدهد کمی ترش باشد مغازه را برسرش خراب میکنیم و صد فحش و نفرین تحویل او میدهیم ولی وقتی کسی در اینترنت مطلبی منتشر میکند و تحویل ذهن آدمها میکند هیچ مسئولیتی ندارد
بعد از خواندن حرفهای نسیم طالب دیگر نتوانستم با معلمی و آموزش ارتباط برقرار کنم چون بعید میدانم کمتر معلم یا وبلاگ نویس یا تولید کنندهیِ محتوایی باشد که پایش درگیر مخاطب یا دانشجوهایش باشد.
کجاست آن معلمی که وقتی شبها به خودت میپیچی و درد، روح و جانت را فراگرفته؟ وقتی ذهنت سرما خورده یا به خاطر آموزشهای جاهلانه او فردی ناتوان و درمانده شدی؟ کجاست آن استاد موفقیت که به خاطر تشویقها و انگیزههای او راهی را شروع کردی ولی الان چون … در گل ماندی؟ کجاست آن وبلاگنویسی که حرفهایش را باور کردی ولی نمیتوانی با واقعیت دنیای بیرون تطبیق دهی؟
من دردم این است. ما مسئول محتوایی است که منتشر میکنیم.
اگر جوانی وبلاگ مرا خواند و ناگهان بیاید و شغلش را رها کند و به دنبال کارآفرینی برود ولی چون زیرساختها و آموزشهای آن را ندارد برود و بدبخت شود من هم مقصرم. به همین خاطر مطلب قبل را نوشتم. من چرا باید این طور انگیزه واهی را به او بدهم؟ چرا باید جوان این مملکت را بدون آمادگی تشویق به خطر کردن کنم؟ کاش لال بودم و دستانی نداشتم که بنویسم. کاش مثل یک آدم معمولی و ناشناس در یک گوشه از دنیا زندگی میکردم. به نقشهی راه کارآفرینی در متمم نگاه کنید. چند کلمه است؟ ۹ هزارکلمه. بعید میدانم یک نفر بتواند در یک نفس و یک روز این مطلب را بخواند. به نظرم بلندترین مطلب در متمم هست. چه چیزی را میخواهد نشان دهد؟ اینکه کارآفرینی سخت است.
شما در این مملکت اگر بخواهی یک ماست تولید کنی باید از حداقل یک جا مجوز بگیری و هر روز به تو گیر میدهند که آیا ماستی که تولید میکنی سالم است یا نه؟ ولی هر کس میتوان برای خودش یک دکان (وبلاگ و و کانال و … ) درست کند و هر چیزی که دلش میخواهد را تحویل مردم دهد.
حداقل بگوییم (و برسردر وبلاگمان این تابلو را آویزان کنیم) که ما هیچ مسئولیتی درقبال مطالبمان نداریم و اصلاً ممکن است صددرصد غلط باشد. اصلاً باید این تابلو را هر کتاب و نویسندهای اول کتابش بنویسد. ما مسئول مطالب این کتاب نیستیم.
“خوانندگان عزیز من اگر در وبلاگم یا کتابم یک پیش بینی کردم و شما رفتید و براساس آن سرمایهگذاری کردید ولی فردا زد و غلط از آن درنیامد من مسئول نیستم ها.”
البته نتیجه این حرف برای ما (مصرف کننده محتوا) این است که واقعاً حرف کسی را باور نکنیم و اگر هم کردیم بدانیم این مسئولیت خودمان است. نهایتاً ما هستیم که براساس آن محتوا تصمیم میگیریم یا نه. هیچ کس در این جهان نیست که بیاید و بعداً بگوید فلانی بیا کمکت کنم.
دنیای محتوا و فضای آنلاین بیدر پیکرترین و بیقانون ترین فضاست. بعضی وقتها با خودم فکر میکنم چقدر این پلتفرمها و شبکههای اجتماعی بدون اینکه مسئولیتی داشته باشند مزخرفات به خورد مردم دادهاند و جیب خود را پرکرده و رفتهاند.
مثل دانشگاههای ما که یک سری آدم علیل و ناتوان تحویل جامعه دادند و آن طرف یک سری استاد دانشگاه و رئیس دانشگاه و وزیر مقام و رتبه گرفتند و جیب خود را پرکردند و رفتند
چند هفته پیش خواستم بابت آبمیوهای که دو روز تاریخ مصرف آن گذشته بود با سوپرمارکتی دعوا کردم. آیا حق دارم با مسئول یک سایت هم دعوا کنم؟ چون محتوای بیکیفیتی به من تحویل من داده؟
پس از نظر من تولید محتوا برای سایت تخلیه چاه بسیار منزلت بیشتری دارد به یک سایت باکلاس و آموزشی. چرا؟ چون اگر من محتوای مزخرفی تولید کرده باشم نهایتاً مشتری ضرری خاصی نمیکند. فوقاش کارش کمی گرانتر تمام میشود. حتی میتواند شکایت کند و پیگیری کند و از طریق یک فرایندی حقش را بگیرد. این چقدر خوب است؟ آیا در دنیای محتوا هم ساختاری برای پیگیری و اعاده حق وجود دارد؟
ای کاش همه ی ما تفکر نقادانه را می آموختیم و با آن زندگی می کردیم
ممنون علی جان
نگاه درستی بود بنظرم. کارآفرینی راه سختیه.