فواد منم خیلی روی این میزوصندلی های چوبی درس خوندم ولی وقتی چند جور صندلی دیگه را امتحان کردم دیدم واقعاً این‌ا برای من خیلی برای نشستن و مطالعه طولانی راحتتره.
یاد سال آخر دوره کارشناسی افتادم.
تازه کتابخونه ی جدید رو افتتاح کرده بودن و هر کس می تونست پشت یکی از اینها بشینه و کارش رو انجام بده.
البته سالن مطالعه ی جدید اینقدر نسبت به قبلی اش، دلنشین تر بود که خیلی شلوغ میشد. طوری که افراد مادام الحضور حسرت از دست دادن سالن قبلی رو می خوردن.
این میز و صندلی من رو یاد کتابخونه میندازه فسفرها سوزوندم رو این میز و صندلی ها 🙂
فواد منم خیلی روی این میزوصندلی های چوبی درس خوندم ولی وقتی چند جور صندلی دیگه را امتحان کردم دیدم واقعاً این‌ا برای من خیلی برای نشستن و مطالعه طولانی راحتتره.
سلام علی جان
این میز منو یاد امتحان های پایان ترم میندازه که من میمونم و ۱ عالمه جزوه
مثل خودت ساده و بی آلایش …
یاد سال آخر دوره کارشناسی افتادم.
تازه کتابخونه ی جدید رو افتتاح کرده بودن و هر کس می تونست پشت یکی از اینها بشینه و کارش رو انجام بده.
البته سالن مطالعه ی جدید اینقدر نسبت به قبلی اش، دلنشین تر بود که خیلی شلوغ میشد. طوری که افراد مادام الحضور حسرت از دست دادن سالن قبلی رو می خوردن.
خوشبختانه من میزی نداشتم که باهاش خاطره داشته باشم
Pingback ماجراهای کارآفرینی من (در حال تکمیل) - وبلاگ علی کریمی